لجبازی پارسایی
سلام گلکم.....امروز اول صبح قبل از شروع کار اداره اومدم برات بنویسم از لج کردن دیشبت... دیرروز عصری وقتی میخواستیم بریم بیرون یه لباس حلقه آستین تنت کردم که کلی ذوق کردی اما چون از صبح بیدار بودی قبل از رسیدن به خونه تو ماشین خوابیدی آخر شبم که میخواستم لباست عوض کنم کلی گریه کردی که من فقط همینو میخوام اصرار منم برا پوشیدن لباس گرمتر فایده نداشت...........اصلا نذاشتی یه لباس دیگه رو همون تنت کنم..... خلاصه ساعت 2ونیم شب بود که از صدای نفس کشیدنت بیدار شدم....اونقدر بینیت گرفته شده بود که اصلا نمیتونستی نفس بکشی .....آبریزش که دیگه نگو............دیگه یه جوری شده بودی که خیلی راحت گذاشتی برات قطره بریزم .....
نویسنده :
مامان مریم
8:07